این متن را تقدیم میکنم به یکی از دوستانم به نام سمیرا که تازگی مادرش را ازدست داده ودوست دارم من ومارا همیشه کنار خودش بدونه وبا نوشتن این متن تونسته باشم گوشه ای از غم بزرگش را کم کرده باشم

هیچوقت تنها نیستی

                       وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست

عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست

بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد

پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست