تقدیم به سمیرای عزیز
این متن را تقدیم میکنم به یکی از دوستانم به نام سمیرا که تازگی مادرش را ازدست داده ودوست دارم من ومارا همیشه کنار خودش بدونه وبا نوشتن این متن تونسته باشم گوشه ای از غم بزرگش را کم کرده باشم
هیچوقت تنها نیستی
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار
افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی
"من عاشقت هستم" شکست
بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر
آیینه ایی بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به
اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم مهر ۱۳۹۲ ساعت ۳:۳۵ ب.ظ توسط سياوش
|
عکس برای سال 82 هست وعکس جدیدم داخل اون وبم هست دیگه پیر شدم کاش تموم بشه زندگی کفر نمیگم هر کس درد منو هم داشت که از همه جواب نه میگرفت همینو میگفت @من تنها دنیا اومدم تنها زندگی میکنم وتنها هم از دنیا خواهم رفت@خواهش میکنم اهنگ را با حس نویسنده گوش کنید تا بدونید که چی میگه وبرای کی میگه@