کاش زندگی یک کم بیرحم نبود در حقم کاش میتونستم معنایش را بفهمم
چه سالهایی گذشت و چه روزهایی آمد
هر فصل به عشق پاییز ، باران بارید و بهار شد و گرمای قبل از خزان آمد
و من مثل برگی در بین باد و باران و تگرگ، آخر قصه چیزی نیست جز مرگ
و عاشقانه فارغ از پایان زندگی ام، نفس میکشم در غوغای این دنیا و هیاهوی فصل ها
به عشق اینکه پاییز من بهار زندگی ام است
به عشق اینکه همچنان به امید دیدن پاییز نفسهایم با عشق می آید و میرود
تولدی دوباره ، دوباره پاییز و پایان روزهای تکراری
خسته از فصل های گذشته ، خرسند از اینکه در فصل خویش به سر میبرم
در ماه مهر هستم و برگهای زردی که پوشانده این دنیای بی عاطفه را
میلاد من است و نسیمی که با خود برده هوای مسموم قلبم را
و من متولد شدم در فصلی که با تمام وجود دوستش دارم و به آن افتخار میکنم
نه به این خاطر که در آن متولد شدم ، به خاطر زیبایی اش ، غرورش ، احساسش
و فصل ها آمدند و گذشتند ، اما از پاییز نمیتوان گذشت
و من در این فصل انتظار نشسته ام چشم انتظار
چشم انتظار برگی که همیشه سبز بود و اینک با رنگی زرد
آرام بر روی زمین می افتد ، تا زیبا کند تن این زمین تشنه را
آه ! چه زود میگذرد ، مثل لحظه افتادن برگها بر زمین
مثل یک چشم به هم زدن ، مثل همین آه گفتن
انگار همین دیروز بود ، انگار آن دیروز همین امروز بود
انگار ما در فرداییم و حسرت امروز را میخوریم
و من با همان احساس دیروزم دوباره مینویسم
از فصل خویش ، از قلب خویش ، از تولد دوباره ام
یک موی سپید دیگر ، این آینه و چهره ای دیگر و
این قصه همچنان ادامه دارد ، تا وقتی خدا بخواهد....
عکس برای سال 82 هست وعکس جدیدم داخل اون وبم هست دیگه پیر شدم کاش تموم بشه زندگی کفر نمیگم هر کس درد منو هم داشت که از همه جواب نه میگرفت همینو میگفت @من تنها دنیا اومدم تنها زندگی میکنم وتنها هم از دنیا خواهم رفت@خواهش میکنم اهنگ را با حس نویسنده گوش کنید تا بدونید که چی میگه وبرای کی میگه@